متوجه جسدی شدم که داخل پتو پیچیده شده بود، وقتی پتو را کنار زدم از درجهاش فهمیدم افسر است، وقتی کارت شناسایی و کاغذهایی را که به همراه داشت خوب بررسی کردم متوجه شدم این افسر عراقی شیعه است.
یکی از مهمترین راهبردها و تکنیکها در برابر نبرد نرم دشمن، پرداختن به موضوعات مقاومت و تقویت این مقوله در جان جوانان ایرانی است؛ از اینرو یکی از محورهای مقاومتپروری نشر و اشاعه معارف شهدا و دفاع مقدس است.
مازندران که بیش از 10 هزار و 400 شهید تقدیم انقلاب کرده و همچنین با دارا بودن یک لشکر مجزا «لشکر ویژه 25 کربلا» در دوران دفاع مقدس ظرفیت عظیمی در این حوزه دارد، نیازمند نگاه مضاعف رسانههای محلی در این زمینه است.
در ادامه بخشی دیگر از خاطرات شهدا و رزمندگان این استان از نظرتان میگذرد.
* داغ آن شب!
بهسوی منطقه عملیاتی میرفتیم که در کوهستان به دامداران عشایر برخورد کردیم، فرمانده گردان برای این که شب قبل از عملیات، یک غذای خوبی بچهها بخورند، تعدادی گوسفند خرید و دستور داد بین گروهانها تقسیم کنند، به هر گروهان سه چهار گوسفند رسید، راستش را بخواهید از این کار فرمانده گردان خیلی خوشم آمد، چه نقشههایی برای گوسفندها نکشیده بودم، تمام افکارم متمرکز شده بود به این که چگونه گوسفندها را طبخ کنم، انگار کار دیگری نداشتم، تمام وقتم را صرف چگونگی پختن گوسفندها کرده بودم، تا این که شب موعود فرا رسید، وقتی گوسفندان را آوردن برای کشتن یهو حالم به هم خورد و مریض شدم، سریع مرا به اورژانس بردند و داغ آن شب خوب به دلم ماند، به خودم گفتم تا تو باشی که این قدر به فکر شکم نباشی! «راوی: هادی بابایی ـ بابل»
* آیه وجعلنا
به ما دستور داده شد که با قاطر و حیوانات چهارپا به طرف منطقه عملیاتی حرکت کنیم، بهخاطر کوهستانی بودن منطقه، رفت و آمد در آن دشوار بود، ما هم طبق دستور عمل کردیم، بین راه، ناگهان یکی از بچهها گفت: «خدا را شکر لااقل از گرفتاری بالا و پایین آمدن از صخرهها رهایی پیدا کردیم و راحت شدیم». گفتیم: «چطور؟» گفت: «پایین را نگاه کنید، جاده است، بقیه راه را از جاده ادامه میدهیم». بعد، از بچهها خواست به سمت